کد مطلب:106567 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:156

خطبه 182-آفریدگار توانا











[صفحه 721]

از خطبه های آن حضرت علیه السلام است: (ستایش ویژه خداوندی است كه بی آن كه دیده شود شناخته شده، و بی هیچ رنجی آفریننده است، با قدرت خود آفریدگان را بیافرید، و با عزت و بزرگی خویش گردنكشان را بنده خود گردانید، و با جود و بخشش خود بر همه بزرگان سروری یافت، او پروردگاری است كه آفریدگانش را در دنیا جا داده، و پیامبرانش را به سوی جن و انس فرستاده است، تا پرده از چهره زشت دنیا برگیرند، و آنان را از زیانهایش برحذر دارند و درباره آن برای آنها مثلها آورد، و آنان را به عیوب دنیا بینا گردانند، و آنچه را مایه عبرت است از دگرگونی تندرستی و ابتلای به بیماری و حلال و حرام دنیا پیاپی گوشزد آنها سازند، و آنچه را خداوند سبحان برای فرمانبرداران و گنهكاران از بهشت و دوزخ و حرمت و خواری آماده فرموده برای آنان بازگو كنند. او را ستایش می كنم بدان گونه كه از آفریدگانش خواسته است او را ستایش كنند، و برای هر چیزی اندازه ای، و برای هر اندازه ای مدتی، و برای هر مدتی نوشته ای قرار داده است.) امام (ع) خداوند را از این نظر ستایش كرده است كه به سبب روشنی آیات و آثارش، در نزد عقول معروف و شناخته شده است، با این كه او منزه است ا

ز این كه به وسیله حس باصره كه اختصاص به اجسام و ملحقات آنها دارد درك و شناخته گردد. سپس به اعتبار این كه آفریننده و پدید آورنده ای است كه در خلق و ایجاد منزه، از تعب و رنج است او را می ستاید، زیرا رنج و تعب مستلزم وجود اعضاء و آلات است و اینها نیز از ویژگیهای جسم بوده كه لازمه آن ضعف و به پایان رسیدن نیرو است، پس از این همه آفریدگان و تمامی نعمتهایی را كه ارزانی آنهاست به قدرت خداوند نسبت داده است تا شنوندگان رابطه خود را با خدا بشناسند و نسبت خود را با او بدانند، همچنین از این دیدگاه او را ستوده است كه همه ارباب قدرت و گردنفرازان را به سبب كمال عزت بی منتهای ذات واجب الوجود خود كه مستلزم خضوع هر موجود ممكن الوجود و نیازمند به اوست بنده خود ساخته است، و نیز از این نظر كه بر همه بزرگان به سبب كمال عظمت وجود واجب علی الاطلاق خود، فقر و بندگی آنها، بزرگی و سروری دارد و هم به مناسبت كمال لطف او به بندگانش و حكمت و مصلحتی كه در ایجاد آنهاست او را ستایش كرده است، و از این كه آنان را در دنیا سكنا داده و پیامبرانی از آنان برانگیخته و به سوی جن و انس فرستاده چنان كه فرموده است: (یا معشر الجن و الانس الم یاتكم رسل منك

م یقصون علیكم آیاتی) او را سپاس گزارده است برای این كه غرض از فرستادن پیامبران این است كه پرده هایی را كه دنیا در جلو چشم انسان انداخته و او را از زندگی جاوید آخرت كه برای آن آفریده شده اند بی خبر ساخته است از میان بردارند، و با هشدار دادن و برحذر داشتن آنها از زیانهای دنیا و عواقب خود، و آوردن مثلهای مناسب چنان كه در قرآن كریم آمده است: (انما مثل الحیاه الدنیا كما انزلناه) و مانند اینها مردم را به راه حق بكشانند، و به عیوب خود بینا گردانند و عبرتهایی را كه در گردش روزگار و حوادث ناگهانی آن وجود دارد مانند تندرستی و بیماری به آنها گوشزد كنند، و به حلال و حرام و موجبات ابتلای به آن دانا سازند، واژه حلالها به كلمه تصرف (دگرگونی) عطف شده و نیز ممكن است اسقامها معطوف آن باشد، زیرا حلال و حرام هم از دگرگونیها و تحولات روزگار است، به دلیل این كه بسیاری از چیزها برای امت پیامبری حرام شده در حالی كه برای پیامبر پیش از او حلال بوده و بالعكس و این امر بدین سبب است كه حلال و حرام تابع مصالح جامعه و به مقتضای زمان و احوال مردمان است، و مراد از تصرفات دنیا نیز همین گونه تغییرها و دگرگونیهاست. فرموده است: و ما اعد الله. ای

ن جمله یا به كلمه معتبر و یا به واژه عیوبها عطف شده و معنای آن این است: تا پیامبران مردم را به آنچه خداوند برای فرمانبرداران و سركشان... آماده فرموده آگاه گردانند. فرموده است: احمده الی نفسه كما استحمد الی خلقه. یعنی: خداوند را از نظر كمیت و كیفیت به گونه ای می ستایم كه خود از بندگانش خواسته است آن چنان او را بستایند. فرموده است: جعل لكل شی ء قدرا. این مدلول گفتار خداوند متعال است كه فرموده است: (قد جعل الله لكل شی ء قدرا) یعنی: خداوند برای هر چیزی از نظر كمیت و كیفیت اندازه ای معین كرده كه بدان منتهی می شود و حدی معین كرده كه در آن متوقف می گردد، و لكل قدر اجلا بدین معناست كه خداوند برای هر مقدار و اندازه ای وقت و زمانی مقرر فرموده كه در آن زمان پایان می یابد و نابود می گردد، مرا از كتاب در جمله و لكل اجل كتابا كتاب علم الهی است كه از آن به كتاب مبین و لوح محفوظ تعبیر شده و بر همه چیز احاطه دارد، و هر چیزی در آن منظور و مضبوط است. و توفیق از خداوند است.

[صفحه 726]

(قرآن دستور دهنده ای است باز دارنده، و خاموشی است گویا، حجت خداوند بر بندگان اوست، او بر عمل به قرآن از آنان پیمان گرفته، و آنها را در گرو آن قرار داده، روشنی آن را تمام، و دین خود را به آن كامل گردانیده، و پیامبرش را هنگامی از این جهان برد كه از رسانیدن احكام هدایت بخش قرآن به مردم فراغت یافته بود، پس خداوند را به گونه ای كه خود بیان كرده به عظمت و بزرگی یاد كنید، زیرا او چیزی از دینش را پنهان نداشته، و آنچه را كه پسند یا ناپسند اوست رها نكرده مگر این كه برای آن نشانه ای روشن و آیه ای محكم قرار داده، و به آن دعوت و یا از آن منع كرده است، بنابراین آنچه خداوند در گذشته به آن خشنودی داده، و یا موجب خشم و ناخشنودی او بوده در آینده نیز همچنان خواهد بود، و حكم در گذشته و آینده یكی است. امام (ع) قرآن كریم را از دیدگاههای مختلف به صفات متضادی توصیف فرموده است، مانند آمر (امركننده) و زاجر (نهی كننده) و اطلاق این دو بر قرآن بر سبیل مجاز و از باب گذاشتن نام سبب بر مسبب است، زیرا امر و نهی كننده خداوند است، همچنین قرآن را صامت (خاموش) و ناطق (گوینده) خوانده، و اطلاق واژه ناطق بر قرآن به طریق مجاز است، زیرا

ناطق خداوند است كه به زبان قرآن سخن می گوید و این اطلاق از باب گذاشتن نام متعلق بر متعلق است. این كه فرموده است قرآن حجت خدا بر خلق است برای این است كه مشتمل بر وعد وعید، و بیانگر غرض خداوند از آفرینش انسان و آنچه از او خواسته است می باشد و نیز رفع عذر و اتمام حجت است چنان كه قرآن می فرماید: (ان تقولوا یوم القیامه انا كنا عن هذا غافلین) همچنین برای این است كه قرآن خلاصله ای است از آنچه پیامبر (ص) برای تبلیغ آن برانگیخته شده است، و خداوند پیامبران حجت و بهانه ای باقی نباشد، دیگر این كه قرآن قویترین معجزه ای است كه پیامبر اكرم (ص) برای صدق نبوت خود در برابر مردم به آن استدلال كرده و حجت قرار داده است. فرموده است: اخذ علیهم میثاقه. ضمیر مستتر اخذ به الله و ضمیر متصل میثاقه به قرآن برگشت دارد، و پیمان گرفتن از خلق عبارت از ایجاد و برانگیختن آنان در صحنه عالم وجود است تا به مطالب حقه خداوند كه كتاب او مشتمل بر آنهاست عمل كنند، چنان كه قرآن كریم بدان اشاره فرموده است (و اذ اخذ ربك من بنی آدم من ظهور هم ذریتهم) و تقدیر سخن امام (ع) این است كه: اخذ علیهم میثاق بما فیه یعنی: خداوند از آنان بر عمل به آنچه در قرآن است

پیمان گرفت. فرموده است: و ارتهن علیه انفسهم. یعنی: خداوند آنان را در گرو عمل به قرآن و وفای به این پیمان قرار داده، چنان كه فرموده است: (فمن نكث فانما ینكث علی نفسه و من اوفی بما عاهد علیه الله فسیوتیه اجرا عظیما) در جمله اتم به نوره مراد نور هدایت خداوند بر خلق است، و نوری را كه خداوند تمام و كامل فرموده، نور نبوت است كه در آیه شریفه (یریدون ان یطفئوا نور الله بافواهم و یابی الله الا ان یتم نوره) به آن اشاره شده است، اطفاء و یا خاموش كردن نور خدا، عبارت از سخنان ناروایی است كه مشركان درباره پیامبر (ص) خدا بر زبان جاری می كردند و می گفتند: او آموزش دیده، دیوانه، جادوگر و دروغگوست، و قرآن افسانه های پیشینیان است كه او آنها را نوشته است. جمله اكمل به دینه نیز دارای همان معنایی است كه برای اتم به نوره ذكر شد. فرموده است: و قبض نبیه... تا به. این گفتار نظیر قول خداوند متعال است كه فرموده است: (الیوم اكملت لكم دینكم)، منظور از احكام هدایت، بیان طریق هدایت و چگونگی سیر در این راه و تثبیت آن در دلهای مومنان است. پس از این به لزوم تعظیم و بزرگداشت خداوند دستور می دهد، باید دانست كه عظمت من فلان معنای عظمته را دارد، و

ما در جمله، فعظموا منه سبحانه ما عظم... مصدریه است یعنی: خدا را به عظمت یاد كنید به گونه ای كه او خود را به بزرگی یاد كرده است، و میان تعظیمی كه از خداوند به جا می آورید با تعظیمی كه خداوند از خود به جا آورده مناسبتی برقرار سازید، سپس به علت وجوب تعظیم خداوند اشاره می كند و می فرماید: چیزی از دین خود را پوشیده نداشته بلكه به اندازه ضرورت همه آن را روشن و آشكار ساخته و چیزی از آنچه موجب خشنودی و ناخشنودی اوست رها نكرده مگر این كه برای هر یك نشانه ای آشكار قرار داده و یا آیه ای روشن در كتاب خود آورده كه به آنچه می پسندد امر و به آنچه ناپسند اوست نهی می كند. فرموده است: فرضاه فیما بقی واحد و سخطه فیما بقی واحد. این گفتار اشاره است به این كه احكام خداوند درباره اموری كه موجب رضا و نارضایی اوست و در گذشته صادر شده در اوقات بعد و زمانهای آینده نیز ثابت و برقرار است و حكم او درباره اموری كه موجب خشنودی و ناخشنودی اوست هیچ گاه نقض و دگرگونی نمی شود، و در این سخن كنایه ای است به این كه احكام ثابت الهی را از طریق قیاس و رای نمی توان منتفی ساخت، و ما پیش از این، نظر آن حضرت را در این باره روشن كرده ایم.

[صفحه 726]

بدانید خداوند هرگز به كاری كه خشم او را بر پیشینیان شما برانگیخته است از شما خشنود نخواهد شد و به چیزی كه بر پیشینیان شما از آن رضایت داده است بر شما خشمگین نخواهد گردید. شما در راه روشنی گام برمی دارید، و سخنانی را كه مردان پیش شما گفته اند بازگو می كنید، خداوند روزی دنیای شما را ضمانت فرموده، و به شكر نعمت، تشویق كرده، و بر زبانتان ذكر خود را واجب ساخته، و پرهیزگاری را به شما سفارش فرموده، و آن را نهایت خشنودی و خواست خود از بندگانش قرار داده است، پس بپرهیزید از نافرمانی خداوندی كه زیر نظر او قرار دارید، و زمام شما به دست او، و حركت و سكون شما در قبضه قدرت اوست، اگر كاری را در نهان انجام دهید او آن را می داند، و اگر آشكارا بجا آورید آن را می نویسد، نگهبانانی بزرگوار بر شما گمارده كه حقی را از قلم نمی اندازند، و آنچه نكرده اید نمی نویسند. بدانید كسی كه از نافرمانی خدا پرهیز كند خداوند راهی برای رهایی او از فتنه ها، و نوری جهت گریز او از تاریكیها برایش قرار می دهد، و در آنچه آرزو كرده است جاویدانش می گرداند، و او را در سرای كرامت نزد خود فرود می آورد، همان سرایی كه برای خود برگزیده، و سایه اش عر

ش او و روشناییش جلال اوست، و دیدار كنندگانش فرشتگان، و دوستانش پیامبرانند، پس به سوی آخرت بشتابید، و (با سعی در عمل) بر مرگها پیشی گیرید زیرا دور نیست كه رشته آرزوهای انسان بریده گردد، و مرگ، آنان را فرا گیرد و باب توبه به رویشان بسته شود. شما مانند پیشینیان خود شده اید كه پس از مردن درخواست بازگشت به دنیا كردند، شما راهیان سفر از خانه ای هستید كه خانه شما نیست و به شما بانگ زده اند كه از آن كوچ كنید و برای راه خود زاد و توشه بردارید. بدانید این پوست نازك تن، توان شكیبایی در برابر آتش را ندارد، پس به خویشتن رحم كنید، شما خود را در برابر مصیبتهای دنیا آزموده اید، آیا بی تابی یكی از خودتان را هنگامی كه خاری در تن او فرود می رود، یا بر اثر لغزشی عضوی از او خونین می گردد، یا ریگهای تفتیده بیابان او را می سوزاند دیده اید؟ پس چگونه خواهد بود آن گاه كه میان دو طبقه آتش و هم آغوش سنگ سوزان و همنشین شیطان گردد، آیا دانسته اید هنگامی كه مالك دوزخ بر آتش به خشم آید، بر اثر آن امواج آتش به جنبش درآمده بر سر هم می كوبند، و زمانی كه آن را نهیب می دهد ناله كنان در میان درهای جهنم زبانه می كشد. فرموده است: انه لن یرضی عنكم

بشی ء سخطه علی من كان قبلكم... تا قبلكم. این گفتار در تاكید و توضیح بیان پیش است، یعنی: كاری كه موجب خشم خداوند است و فی المثل اصحاب از ارتكاب آن نهی كرده اند خداوند هرگز از به جا آوردن آن كار خشنود نمی شود، و نمی توان آن را تجویز، و به عنوان اجتهاد حلال كرد، همچنین آنچه را خداوند برای مردم رضایت داده و انجام داده و انجام دادن آن را دستور فرموده است به جا آوردن آن هرگز موجب خشم خداوند نمی شود، تا مردم از طریق اجتهاد بتوانند آن را حرام و ممنوع گردانند و هم محتمل است منظور آن حضرت در این كه فرموده است: فرضاه فیما بقی واحد و سخطه فیما بقی واحد احكام جزیی و فروع مسائلی باشد كه با دلالت مطابقه نصی درباره آنها نرسیده بلكه نیازمند اجتهاد است تا به آنچه مندرج در تحت نصوص است ملحق گردد، و معنای وحدت رضا و سخط خداوند در این جا این است كه حكم امور جزیی مطلوب یا مكروه یكی است، و اختلاف در آن روا نیست، مگر این كه یكی از مجتهدان حلال بودن چیزی را فتوا دهد، و مجتهد دیگری به حرام بودن همان چیز حكم كند، و از اختلاف فتوا در آن قضیه حاصل شود، زیرا مورد فتوا یكی از دو صورت بیشتر ندارد، و آن این است كه یا مورد خشم خداوند است و ی

ا موجب خشنودی او، و امام (ع) با این سخن از اختلاف در فتوا نهی می كند، چنان كه در خطبه های پیش نیز آن را زشت شمرده است، گفتار آن حضرت كه فرموده است: و اعلموا انه لن یرضی عنكم... تا قبلكم، چنان كه پیش از این شرح داده ایم به این معناست كه نباید احكام شرعی به وسیله اجتهاد و قیاس از میان برداشته شود، و گفته شده كه معنای این سخن نیز نهی از اختلاف در فتواست و مدلول آن این است كه: خداوند هرگز به اختلافی كه موجب خشم او بر پیشینیانتان بوده است از شما خشنود نخواهد شد، چنان كه در قرآن كریم اشاره فرموده است: (ان الذین فرقوا دینهم و كانوا شیعا لست منهم فی شی ء) همچنین بر اجتماع و اتفاق كه مورد خشنودی خداوند از پیشینیانتان بود، بر شما خشمگین نخواهد شد، و گفته شده منظور آن حضرت این است كه: خداوند از شما راضی نشده به چیزی كه خشم او را بر گذشتگان شما برانگیخته و این عبارت از اعتقادات باطل در مسائل الهی است، همچنین بر شما برانگیخته و این عبارت از اعتقادات باطل در مسائل الهی است، همچنین بر شما خشمگین نشده به سبب چیزی كه به گذشتگان شما از آن خشنودی داده است كه عبارت از اعتقادات حقه در آن مسائل است، بدیهی است این توجیه به اصول اعت

قادی اختصاص دارد نه به مسائل فرعی و عملی. فرموده است: و انما تسیرون فی اثربین... تا قبلكم. این سخنان اشاره است به این كه دلائل برای شما روشن است، و گذشتگان ادله دین را دست به دست منتقل كرده اند و شما بازگوكننده گفته های آنانید. فرموده است: قد كفا كم موونه دنیاكم. این سخن به دلیل قول خداوند متعال است كه فرموده است: (و اتاكم من كل ما سالتموه) و این كفایت موونه یا از طریق خلق و ایجاد آن است و یا عبارت از تامین روزی است طبق آنچه در لوح محفوظ برای هر فرد ثبت شده است، منظور از این كه خداوند مردم را به شكر گزاری ترغیب كرده یا تكرار كلمه شكر است و یا امر به ادای آن است، از حسن بصری نقل شده كه گفته است: همانا خداوند روزی دنیای ما را تضمین كرده و به انجام دادن وظائف دینی تشویق فرموده است، و ای كاهش امور دین ما را تضمین و ما را به ادای وظایف دنیا تشویق می كرد این سخن به لزوم شدت محافظت در دین و پرهیز از رسیدن آسیب به آن اشاره دارد. فرموده است: و افترض من السنتكم الذكر. چون برای هر یك از اعضاء و جوارح عبادتی مقرر شده، عبادتی كه برای زبان معین گردیده ذكر خداوند است، و می دانیم ذكر، یكی از ابواب بزرگ سیرالی الله بلكه روح

همگی عبادات است، زیرا هر عبادتی با ذكر خدا همراه نباشد ناقص است، سپس به تقوا و پرهیزگاری كه خداوند به آن دستور داده و منتهای خشنودی، و تنها خواست او از بندگان است سفارش می كند، واژه حاجت استعاره است، زیرا ساحت قدس او از هر نیازی منزه است، وجه مناسبت آن تشویق و طلب مكرر آن از جانب حق تعالی است تا آن جا كه گویی خداوند به بندگی و پرهیزگاری بندگان نیازمند است، و چون تقوای حقیقی موجب وصول به مقام قرب الهی است لذا مستلزم منتهای خشنودی پروردگار از بندگان می باشد، امام (ع) پس از آگاهیهایی كه درباره تقوا به شنوندگان داده به رعایت آن امر می كند، و درباره انگیزه هایی كه انسان را وادار می سازد تقوا را به كار بندد و از خداوند بیم و هراس داشته باشد هشدار می دهد. یكی از این انگیزه ها این است كه انسان زیر نظر و مراقبت پروردگار بوده و به هر كار او دانا و آگاه است. واژه عین مجازا برای علم استعاره شده و این از باب اطلاق نام سبب بر مسبب است، زیرا علم چشم ملازم با حصول علم است. دیگری این است كه موی پیشانی یا زمام انسان در دست خداوند است یعنی در كفر قدرت اوست، و این كه از تمام بدن پیشانی را اختصاص به ذكر داده برای این است كه دانس

ته شود مهمترین و شریفترین اعضای بدن، مملوك خداوند و در اختیار اوست، واژه ید مجازا بر قدرت اطلاق می شود، و این از باب تسمیه سبب است كه قابلیت دارد نام مسبب بر آن گذاشته شود، یكی دیگر از انگیزه ها این است كه هرگونه تقلب و دگرگونی انسان در قبضه اقتدار اوست، یعنی حركت و سكون و همگی رفتار انسان برحسب اقتضای قدرت و حكم خداوند است و هیچ چیزی از زیر فرمان او بیرون نیست. فرموده است: ان اسررتم. این سخن به دلیل گفتار خداوند متعال است كه فرموده است: (یعلم ما یسرون) (آنچه را در نهان انجام می دهید می داند). فرموده است: ان اعلنتم كتبه... تا باطلا. پیش از این بارها كاتبان اعمال سخن گفته ایم. پس از این گفتار خود را درباره تقوا و پرهیزگاری با عبارت و اعلموا... تا من الفتن تاكید می كند، جمله من یتق الله یجعل له مخرجا عین الفاظ قرآن است. فرموده است: من الفتن. این سخن تفسیر واژه مخرجا می باشد یعنی خداوند راهی برای خروج او از فتنه ها قرار می دهد، و نورا من الظلم یعنی: به وسیله انوار علومی كه بر اثر تقوا آمادگی و شایستگی آن را پیدا می كند، او را از ظلمات نادانی رهایی می دهد. فرموده است: و یخلده فیما اشتهت نفسه. دلیل این گفتار قول

خداوند متعال است كه فرموده است: (و هم فیما اشتهت انفسهم خالدون) مراد از منزل كرامت، جایگاه با بركتی است كه خداوند دستور درخواست آن را به بندگان خود داده و فرموده است: (قل رب انزلنی منزلا مباركا و انت خیر المنزلین) منظور از سرایی كه برای خود برگزیده بهشت است و این كه خداوند آن را به خود نسبت داده برای بزرگداشت بهشت و برانگیختن رغبت و شوق دست یافتن به آن است و حسن این نیست روشن است، زیرا باغهای محسوس دنیا عالی ترین جاهایی است كه برای نشیمن برگزیده ترین و شریفترین مردم در نظر گرفته می شود، اما باغ یا بهشت معقول، كیفیت آن بستگی به درجات وصول و میزان برخورداری انسان از معارف الهی دارد، همان معارفی كه مایه سعادت و سرور و لذت كامل است. این بهشت معقول همه شرایط عقلی و امتیازهای روحی را برای این كه جایگاه دوستان خدا و خاصان او و فرشتگان و پیامبرانش باشد ادراست و معمولا اگر پادشاهی نظرش بر این قرار گرفت كه ساختمانی به شاه اختصاص دارد و او آن را بر پا كرده است، باری از ظاهر این گفتار برمی آید كه بهشت در آسمانهاست و عرش بر روی آن قرار دارد، و در این سخن نیز نكته لطیفی است. زیرا می دانیم كه از اطلاق عرش گاهی فلك نهم اراده

می شود و زمانی منظور از عرش، عقل اول است به اعتبار این كه صور همه موجودات در آن است و به همه آنها احاطه دارد و حامل معرفت صانع نخستین جل و علا می باشد، و گاهی هم مراد از عرش سلطنت و عظمت پروردگار است، واژه ظل (سایه) را برای عرش استعاره فرموده است، كه در معنای اول مراد فلك نهم است، زیرا حركت افلاك از جمله اسبابی است كه نفوس بشری و فلكی را برای وصول به معارف الهی كه مایه آسودگی از آتش نادانی است آماده می كند همچنان كه سایه، سبب آسایش و رهایی از گرمی آفتاب می باشد، و در معنای دوم منظور عقل اول است، برای این كه معارف الهی كه به واسطه این فرشته مقدس بر ضمایر كسانی كه آمادگی و شایستگی آن را دارند افاضه می شود موجب حصول بزرگترین آسایش و آرامش است، و سایه نیز چنین است، و در معنای سوم مقصود این است كه سلطنت و عظمت حق تعالی بر هر قدرت و بزرگی غلبه و برتری مطلق دارد و چون بزرگواری او مبدا آسایش نفوسی است كه آنها را به كمالات عقلی آراسته است، لذا عرش سایه قدرت و عظمت پروردگار است كه به آن پناه برده می شود، و اطلاق واژه سایه بر نعمت و قدرت در عرف روشن است، مثلا گفته می شود: من در سایه شاه و دادگری او هستم، یعنی از نعمت و

عنایت او برخوردارم. فرموده است: و نورها بهجته. بهجت یا شكوه و جلال حق تعالی به جمال و كمال او كه بر سر تا سر عوامل وجود و بواطن نفوس تابان است برگشت دارد و بدیهی است بهشت به انوار او روشن است، انواری كه چشم بینندگان را خیره می سازد، و فرشتگان مقرب را در بهجت و سرور فرو می برد. فرموده است: و زوارها ملائكته و رفقاوها رسله. در این عبارت نیز نكته ظریفی است، و آن این كه چون نفوس بشری ذاتا متحد می باشند، مراتب آنها در احراز كمالات و نیل به درجات نیز نزدیك به یكدیگر، و حصول این امر برای آنها میسر است، لذا از ساكنان آن به رسولانی كه رفیقان بهشتند تعبیر شده است، اما چون انواع فرشتگان آسمانی و آنهایی كه از علائق جسمیت مجردند بالذات، و هم از لحاظ درجه كمالات، با یكدیگر متفاوتند، فرشتگان زایران بهشت یعنی دیداركنندگان ساكنان آن خوانده شده اند، و آشكار است كه رفیق از زایر نزدیكتر و پیوسته تر است، گفته اند زیارت فرشتگان از ساكنان بهشت، عبارت از حضور ساكنان عالم بالا در نزد نفوس كامله به هنگام انقطاع و انصراف آنها از علایق جسمی است، و چون این حضور همیشگی نیست بلكه برحسب اوقاتی است كه نفوس از چنگال تعلقات رهایی دارد، حضور آن

ها به زیارت شبیه بوده و این واژه برای آن استعاره شده است، بدیهی است در این دیدار فرشته زایر است نه نفس انسان، زیرا صورت فرشته است كه به افاضه خداوند صورت آفرین در نفوسی كه آمادگی و شایستگی دارند وارد و نمایان می گردد. پس از این امام (ع) دوباره روز رستاخیز را یادآوری می كند و دستور می دهد كه در انجام دادن آنچه موجب صلاح امور آخرت می شود پیشدستی كنند، و در ادای اعمالی كه مایه تقرب به خدا و رهایی از بیم و هراس روز قیامت می شود شتاب ورزند، جمله سابقوا الاجال نیز به همین معناست. فرموده است: فان الناس یوشك ان ینقطع بهم الامل. مراد از امل آرزوی دنیا و خواستن دوام زندگی آن است یعنی چون نزدیك است رشته این آرزوها بریده شود لازم است به اصلاح امور آخرت توجه كنند، و یرهقهم الاجل یعنی چون بزودی مرگ فرا می رسد و دامن آدمیان را می گیرد واجب است در عمل برای آنچه باقی و پایدار می ماند بكوشند، و چون به سبب فرا رسیدن مرگ، باب توبه مسدود می گردد به آن مبادرت ورزند. فرموده است: فقد صبحتم... تا قبلكم. یعنی: شما در وضعی هستید كه از نعمت حیات و سلامت و امنیت و دیگر وسایلی كه پیشینیان شما آرزو و درخواست رجوع به مانند آنها را می كنند

برخوردارید و می توانید با استفاده از این امكانات به عمل بپردازید. فرموده است: و انتم بنوسبیل... تا بالزاد. واو در جمله و انتم... واو حالیه است و صفت در راه ماندگان را برای انسانها استعاره فرموده است، زیرا اقامت آنها در سرای دنیا غرض اصلی نیست، و عنایات پروردگار مقصد دیگری را برای آنها منظور و مقرر داشته و از طریق دین، آنان را به كوچیدن از دنیا تشویق می كند، بنابراین آنها در دنیا همچون مسافرانند، دروازه های شهر آنها جود و بخشش الهی، و نزدیكترین درهای ورودی دنیا ارحام مادران، و درهای خروجی آن مرگ است، واژه سفر مجاز و استعاره مشهوری برای مرگ است كه می توان آن را حقیقت دانست. آشكار است سرایی كه انسان در آن نخواهد ماند بلكه منزلی در گذرگاه سرای دیگر است خانه و محل اقامت او نیست، این كه فرموده است از این جا به آنها بانگ رحیل سر داده اند، برای برانگیختن نفرت آنهاست كه به دنیا رغبت و اعتماد نكنند و آن را وطن خود ندانند و این كه دستور داده از این دنیا توشه برگیرند برای توجه دادن آنهاست به این كه هدف و مقصد از این دنیا آخرت است و لازم است برای پیمودن این راه و رسیدن به مقصد زاد و توشه و آمادگی لازم را در این جا فراهم ك

رد، واژه زاد برای پرهیزگاری و فرمانبرداری خداوند استعاره شده و همینهاست كه توشه راه انسان به پیشگاه پروردگار جهانیان است. فرموده است: و اعلموا... تا نفوسكم. این گفتار وعده های سخت خداوند را درباره كیفر گناهان یادآوری می كند، و به شنوندگان اندرز می دهد كه به خویشتن رحم كنند، و این زمانی صورت می گیرد كه اعمال شایسته به جا آورند و دستورهای خداوند را پیروی كنند. فرموده است: فانكم قد جربتموها... تا شیطان. این سخنان استدلالی است بر این كه باید در برابر عقوبتهای الهی بر خویشتن رحم كرد، و خلاصه اش این است كه شما خود را در برابر كارهایی كوچكتر آزموده و بی تابی خود را دیده و دانسته اید، و روش است آن كسی كه در برابر این گونه ناراحتیهای خرد و اندك جزع و ناشكیبایی می كند، به طریق اولی در میان دو طبقه آتش كه همخوابه سنگ سوزان و همنشین شیطان است بی تاب و ناشكیبا خواهد بود، چنان كه خداوند متعال فرموده است: (و قودها الناس و الحجاره) و درباره همنشینی شیطان فرموده است: (فكبكبوا فیها هم و الغاوون. و جنود ابلیس اجمعون) و لشكریان ابلیس همان شیطانها هستند، همچنین فرموده است: و من یعش عن ذكر الرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین) تا آن

جا كه فرموده است: (و لن ینفعكم الیوم اذ ظلمتم انكم فی العذاب مشتركون). فرموده است: اعلمتم ان مالكا... تا زجرته. آنچه درباره آتش دوزخ فرموده از صفات آتش محسوس این جهان است و ذكر اینها برای بیم دادن و ترسانیدن شنوندگان از آتش سوزان جهنم است.

[صفحه 726]

یفن: پیرسالخورده، قتیر: پیر، لهزه: مقداری از موهایش را سپید گردانیده است، لغوب: رنج، جوامع: جمع جامعه به معنای زنجیر است و چون با آن دستها را به گردن می بندند آن را جامعه می گویند. ای پیر سالخورده ای كه پیری مویت را سپید كرده است! تو چگونه خواهی بود هنگامی كه طوقهای آتش به استخوانهای گردنها چسبیده گردد و با غلهای جامعه دستها به گردنها آن چنان بسته شود كه زنجیر گوشت بازوان را بخورد، زنهار زنهار ای بندگان خدا! در این هنگام كه از تندرستی برخوردارید پیش از این كه بیمار شوید، و از فراخی و آسودگی بهره مندید قبل از این كه در تگنا افتید با سعی در عمل خود را از خود خشنود سازید، و در آزادی خود (از آتش دوزخ) بكوشید پیش از آن كه در گرو آن قرار گیرید، چشمها را بیداری دهید و شكمها را لاغر كنید و گامها را به كار گیرید و اموال خود را انفاق كنید، از بدنهایتان بگیرید، و به جانهایتان بدهید، و در این كار بخل نورزید، خداوند سبحان فرموده است: (ان تنصرو الله ینصركم و یثبت اقدامكم) و نیز فرموده است: (من ذا الذی یقرض الله قرضا حسنا فیضا عفه له و له اجر كریم؟) درخواست یاری او از شما به سبب خواری و ناتوانی نبوده، و

به علت ناداری و كمبود از شما وام نخواسته است، او در حالی از شما كمك خواسته كه لشكریان آسمانها و زمین از آن اوست و غالب و داناست، و از شما وام خواسته در صورتی كه گنجهای آسمانها و زمین متعلق به اوست و او بی نیاز و ستوده است، بلكه خواست او جز این نیست كه شما را بیازماید كدام یك نیكوكارترید، بنابراین با اعمال خود بر یكدیگر پیشی گیرید تا با همسایگان خدا در سرای او باشید، (آنانی كه) خداوند پیامبران را رفیقشان گردانیده، و فرشتگان را به دیدارشان مامور ساخته، و گوشهایشان را گرامی داشته است از این كه هرگز آوای آتش را بشنوند و بدنهایشان را مصون داشته از این كه خستگی و رنجی به بینند (ذلك فضل الله یوتیه من یشاء و الله ذوالفضل العظیم) می گویم آنچه را می توانید بشنوید، و از خداوند برای خود و شما درخواست یاری دارم، و او ما را بس است و نیكو وكیلی است.) فرموده است ایها الیفن الكبیر... تا السواعد. در این گفتار روی خطاب به پیر سالخورده است كه پایش به گور نزدیكتر و برای او سزاوارتر است كه دست از گناه باز دارد، پرسش آن حضرت از چگونگی حال او در برابر عذابهای خداوند بر سبیل سرزنش و نكوهش وی در ارتكاب گناه است، طوق آتش محسوس معلوم ا

ست، و طوق آتش معقول عبارت است از تسلط هیات بدنی حاصل از اعمال انسان بر گردن او، و درآمدن قید و زنجیرهای آن بر بازوهای اوست. پس از این امام (ع) شنوندگان را از خداوند بیم می دهد و گوشزد می كند كه پیش از آن كه سلامت و توانایی را كه اكنون از آنها برخوردارند از میان رود منتهای كوشش را در به جا آوردن اعمالی كه خداوند را خشنود سازد به كار برند، و در آزاد كردن گردن خود از یوغ آتش پیش از آن كه به سبب گناهان خود در گرو آن قرار گیرند تلاش لازم به عمل آورند، در جمله ان تغلق رهائنها وجه استعاره رهن، پیش از این توضیح داده شده است. سپس امام (ع) دستور می دهد كه در شب، بیداری داشته باشند و این كنایه از انجام دادن عبارت در پاره ای از شب است، چنان كه خداوند متعال فرموده است: (و من اللیل فاسجد له و سبحه لیلا طویلا) و این كه شب برای عبادت اختصاص داده شده از آن رو است كه در اوقات شب امكان خلوت با خدا و فراغ از مردم فراهم تر است، به علاوه روز به عبادت دیگری اختصاص داده شده كه عبارت از جهاد در راه خدا و تلاش برای تامین اهل و عیال می باشد. پس از این آن حضرت دستور می دهد كه شكمها را لاغر كنند و این كنایه از این است كه روزها را روزه ب

دارند، سپس سفارش می كند كه گامهای خود را به كار گیرند و مراد از این به پا داشتن نماز است، و نیز تذكر می دهد كه اموال خود را انفاق كنند، و منظور اداری زكات و پرداخت صدقات در راه رضای خدا می باشد، پس از این گوشزد می كند كه از اجساد خود بگیرند و این كنایه از این است كه تن را با روزه و بر پاداشتن نماز بكاهند، و سختگیری در خوراك و پوشاك را كه موجب عدم توجه به پرورش تن است برگزینند، زیرا تن پروری مستلزم دنیا دوستی و لذت جویی است و شك نیست كه كاهیدن بدن بر اثر انجام دادن عبادتهایی كه گفته شد متضمن دهش و بخشش ملكات فاضله به نفس انسان، و حصول قرب پروردگار متعال است، از این رو فرموده است: از سرمایه تن برگیرید و به روانتان ببخشید و در این كار بخل نورزید، و ذكر این كه به رنج انداختن تن جود و بخششی به جان است برای ترغیب مردم در توجه به تهذیب و تكمیل نفس است. سپس آن بزرگوار به دنبال دعوت شنوندگان به این كار با فرمانبرداری از دستورهای او خدا را یاری كنند، و با دادن صدقات، به خداوند وام دهند، به دو آیه از قرآن كریم استشهاد می كند كه مبتنی است بر وعده خداوند به یاری كسی كه او را یاری می كند، و به چند برابر كردن پاداش كسی كه

به او وام می دهد، استعاره واژه قرض برای صدقات به مناسبت كثرت اوامر الهی در دادن صدقات و ادای این عبادت مالی است از این رو اوامر خود را به درخواست نیازمندی كه خواهان وام است تشبیه فرموده است، و فایده این استشهاد و آنچه تا جمله ایكم احسن عملا بیان فرموده اعلام این مطلب است كه: خداوند غنی مطلق و بی نیاز از آن است كه از بندگانش یاری و وام بخواهد و هدف از این عنایت و مرحمت، آزمودن آنهاست، و ما درباره معنای آزمایش خداوند از بندگانش، مكرر سخن گفته ایم. امام (ع) پس از این گفتار دوباره تذكر می دهد كه در كار آخرت بر یكدیگر پیشدستی كنید تا در بهشت همسایه خداوند و همراه پیامبرانش باشید، چنان كه خداوند متعال فرموده است: (... و فتحت ابوابها و قال لهم خزنتها سلام علكیم طبتم فادحلوها خالدین) و درباره رفاقت و همدمی با پیامبران فرموده است: (فاولئك مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهدا و الصالحین و حسن اولئك رفیقا) و در مورد زیارت فرشتگان فرموده است: (و الملائكه یدخلون علیهم من كل باب، سلام علیكم بما صبرتم فنعم عقبی الدار). و این كه خداوند گوشهای مومنان را گرامی تر از آن داشته كه هرگز آوای دوزخ را بشنوند به د

لیل قول خداوند متعال است كه: (لا یسمعون حسیسها و هم فیما اشتهت انفسهم خالدون) و درباره این كه خداوند بدنهای مومنان را در امان داشته از این كه خستگی و رنجی به بینند فرموده است: (لا یمسنا فیها نصب و لا یمسنا فیها لغوب). فرموده است: ذلك فضل الله... آیه شریفه قرآن است كه امیرمومنان (ع) آن را در ختام خطبه خود قرار داده است، و مناسبت آن روشن است. فرموده است: اقول... تا پایان. اینها جملات پایانی خطبه است، و در آن برای سركوبی نفس اماره، و قرار گرفتن آن در خدمت نفس مطمئنه از خداوند درخواست یاری فرموده است، چه او بهترین یاور و نیكوترین سرپرست است.


صفحه 721، 726، 726، 726.